ویژگی دوم: ایمان به وحی و ارج نهادن عقل

یکی دیگر از ویژگیهای گفتمان اسلامی معاصر در عصر جهانی سازی این است که به وحی ایمان دارد ودرعین حال جایگاه عقل را نیز ارج می نهد. او وحی را از این لحاظ محترم می شمارد که اساس وپایه همه مکاتب آسمانی می باشد. بنابر این تعالیم واحکام دین ساخته وپرداخته هیچ کدام از پیامبران نیست بلکه خداوند ایشان را از یکی از طرق وحی همچون الهام، خواب دیدن درست، فرود آمدن فرشته جهت رساندن پیام الهی وگفتگوی مستقیم با خداوند آموزش داده است، مثل اینکه از طریق گفت وشنود مستقیم با موسی ( ع ) رابطه بر قرار نمود. پس پیامبران نمایندگان وسفرای خدا به سوی بندگان او هستندتا ایشان را نوید وبیم داده ومردم پس از آنان حجتی بر خدا نداشته باشند .
محمد ( ص ) آخرین فرد قافله عظیم پیام آوران الهی است که خداوند آخرین وکاملترین برنامه هدایت خویش را از طریق جبریل ( ع ) به وی ابلاغ کرد: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ . عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ . بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ ) شعراء/193- 195 [روح الامین آن را بر دلت نازل کرد . تا از [جمله] هشداردهندگان باشى . به زبان عربى روشن ] و یا می فرماید: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ) مائده / 67 [اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى ]

امروزه ما مسلمانان پس از آنکه خدا را به عنوان پروردگار، اسلام را به عنوان آئین زندگی، محمد را به عنوان حامل پیام الهی و قرآن را به عنوان پیشوای خویش برگزیدیم پایبند احکام واوامر اسلام در زمینه های مختلف زندگی از قبیل مسائل اعتقادی، عبادی، اخلاقی، سیاسی و... هستیم، وما ارتباطمان را با غیر مسلمانان داخل و خارج کشور بر اساس دستور خدا تنظیم نموده، و بالاخره مادام دستوری یا منعی از جانب خداوند وجود دارد ما جز فرود آوردن سر تسلیم در برابر آن توان دیگری نداریم: (إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) نور / 51 [گفتار مؤمنان وقتى به سوى خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داورى کند تنها این است که مى‏گویند شنیدیم و اطاعت کردیم اینانند که رستگارند ] در سوره احزاب/36 می فرماید: (وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا ) [و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است ]

هیچگاه انسان مسلمان نبوده وجامعه مسلمان پدید نخواهد آمد تا هر دو، شریعت و قوانین الهی را برنامه زندگی و سرلوحه کارهای روزمره خود قرار ندهند، یقین داشته باشند که آنچه خدا برایشان مقرر فرموده بهتر از آن است که خودشان برای خود پایه ریزی می نمایند و اینکه خداوند سبحان داناتر، بهتر ومهربانتر از مادر به فرزندش است، و قوانینی را برایشان فروفرستاده که نفع وسود دنیا وآخرتشان در گرو دنباله روی از آن می باشد: (أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ) ملک/14 [ آیا کسى که آفریده است نمى‏داند با اینکه او خود باریک بین آگاه است ] لذا حکم به ما انزل الله را بر پیامبرش واجب نمود وفرمود: (وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ ) مائده/49 [و میان آنان به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى کن و از هواهایشان پیروى مکن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند ]

خداوند قوم بنی اسرائیل را بخاطر بخش بخش نمودن دین و پذیرش آنچه باب طبعشان بود ورد آنچه با خواهشای آنان سازگاری نداشت موردنکوهش قرار داده و می فرماید: (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ ) بقره/85 [آیا شما به پاره‏اى از کتاب [تورات] ایمان مى‏آورید و به پاره‏اى کفر مى‏ورزید ]

گفتمان اسلامی در عین اینکه مردم را به سوی ایمان به آنچه از طریق وحی فرود آمده و پایبندی به اوامر ونواهی آن در زمینه عبادات یا معاملات فرا می خواند احترام نهادن به نیروی عقل راهم مورد تأکید قرار می دهد، چه اگر عقل نمی بود وحی به اثبات نمی رسید. چون عقل دو مسأله از مسائل اساسی وزیر بنایی عقیده را برایمان ثابت نموده است:

او است که وجود خدا را به اثبات رسانیده، یعنی وجود وی را به وسیله وحی نشناخته ایم، زیرا ثبوت وحی و رسالت پس از ثبوت فرستنده آنها خواهد بود که خداوند بزرگ می باشد.

پس از آنکه عقل وجود خدا، حکمت وقدرت او را بر ارسال پیامبران وتأیید ایشان با نشانه هایی که نبوتشان را ثابت نموده و مخالفانشان را مات ومبهوت می نماید به اثبات رسانید، واینکه شایسته آن مقام والا وبا عظمت نیست که بندگانش را بدون برنامه بگذارد در حالیکه توانایی هدایت ایشان به سوی صراط مستقیم ،شناخت مسئولیتهای دنیا وآخرت و حل وفصل منازعات واختلافاتشان را دارد، ایمان واعتقاد پیدا کرد که فلان شخصی که معجزات ونشانه های خارج از چارچوب قدرت وتوانایی انسانها را ارائه می دهد پیام آور ونماینده خداوند می باشد، چون جز خدا کسی نمی تواند چنان کاری انجام دهد.

بعد از آنکه عقل نبوت را نیز به اثبات رساند خود را کنار می کشد تا اوامر ونواهی را از وحی بگیرد، زیرا قدرت و نور نبوت برتر از قدرت ونور او می باشد، چه عقل خود گاهی به خطا رفته، به بیراهه می رود، خلط می نمایدو یا دچار فراموشی می گردد ولی مقام نبوت به دلیل آنکه از جانب خدا حمایت می شود از این آفتها دور و مبرا است. زیرا اگر احیانا پیامبر در مسأله ای به خطا رفت بلافاصله وحی دخالت کرده و خطای وی را تصحیح می کند، چون اگر بی تفاوت از کنار آن بگذرد به عنوان شریعت وبرنامه الهی تلقی می گردد.

اسلام عقل را بخاطر اینکه وسیله شناخت خدا، پیامبر، فهم ودریافت کتاب خدا واستنباط احکام از آن می باشد احترام می گذارد، حکمت خداوند چنین اقتضا کرده که در کتاب یا سنت وگفته های پیام آورش بر چیزهایی نص گذاشته و در عین حال منطقه ی آزاد تشریعی را نیز باز بگذارد، این هم براساس حدیثی است که از پیامبر خدا نقل گشته مبنی براینکه: هرآنچه خدا در کتابش حلال یاحرام نموده همانگونه است وآنچه از آن ساکت مانده جزو عفو ورحمتهای وی محسوب می گردد پس آن را بپذیرید، چون خدا چیزی را از یاد نبرده است، سپس این آیه را تلاوت نمودکه: ( وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ) مریم/64 [و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است ] [1][1]

عقل مکلف است این منطقه آزاد وخالی رابه وسیله اجتهاد در پرتو نصوصی دیگر ( قیاس، استحسان و...) پر کند. واما وظیفه عقل در قبال نصوص قرآن یا سنت این است که درپرتو اصول وضوابط مورد تأیید دانشمندان امت به استخراج احکام وفروع از آنها بپردازد. ولذا در این راستا مدارس ومکاتب گوناگونی پدید خواهندآمد: برخی مکتبی رأی گرا داشته، عده ای متمایل به حدیث اند، گروهی مقاصدشریعت را اساس کار خویش قرار داده و گروهی نیز به ظاهر وشکل نصوص می نگرند ومبنای عملشان قرارمی دهند،که شریعت توانایی گنجاندن همه آنها را در گستره پهناور خود دارد. این تنوع موجب غنی سازی فقه وگشایش ورحمت برای امت است گر چه من خودم دنباله رو مکتب اعتدال گرای جامع رأی واثر هستم و باید در سایه مقاصد کلان به نصوص ومسائل خرد بنگریم.

اسلام پس از همه آنها عقل را چون تنها وسیله شناخت وبررسی جهان آفرینش است ،حوادث رابه هم ربط داده وآنها را برای مصلحت انسانها بکار می گیرد، ارج می نهد. همچنان که ازحوادث ونشانه های جهان هستی جهت تثبیت ایمان به یکتایی وقدرت حق نیز بهره می برد: ( سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ) فصلت/53 [به زودى نشانه‏هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است ]

اگر نعمت عقل نمی بود توانایی تسخیر وبکارگیری نیروهای مادی وطبیعی نداشتیم، به وسیله نیروی عقل است که انسان توانسته بسان عقاب وبلکه بالاتر از او نیز در آسمان به پرواز درآید، مانند ماهی وبلکه بیشتر از او هم در ژرفای دریاها فرورود، اتم را بشکافد، کامپیوتر رابسازد، پا در سطح کره ماه نهد وبتواند سیاره های دورتر رانیز تسخیر نماید.

براین اساس لازم است نیروی عقل نزد مسلمانان ارجمند و محترم بوده و آن را از وظیفه اساسیش تعطیل نکنند، که عبارت از او اندیشیدن، بحث، استنباط ونقد وبررسی می باشد، نه اینکه تنها به دریافت، تقلید، انعطاف ناپذیری و پذیرش بی چون وچرای هر آنچه به وی القا می گردد، مشغول باشد. ولذا عقل مکلف است به نقد وبررسی پرداخته وبرای هر مسأله ای در خواست دلیل نماید، واین همان چیزی است که قرآن از ما می طلبد وبا صراحت هر چه تمامتر می فرماید: ( قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ) نمل/64 [ بگو اگر راست مى‏گویید برهان خویش را بیاورید ] ویا می فرماید: ( نَبِّؤُونِی بِعِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ) انعام/143 [ اگر راست مى‏گویید از روى علم به من خبر دهید ]

از این رو جهت اثبات محسوسات بایستی دلیل تجربی وجود داشته باشد: (أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ ) زخرف/19 [ آیا در خلقت آنان حضور داشتند ] ودر اثبات مسائل نقلی باید دلیل معتبر وثابت وجود داشته باشد: (اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ) احقاف/4 [ اگر راست مى‏گویید کتابى پیش از این [قرآن] یا بازمانده‏اى از دانش نزد من آورید ] ( قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ) انعام/148 [ بگو آیا نزد شما دانشى هست که آن را براى ما آشکار کنید ]

در زمینه اثبات مسائل عقلی نیاز به دلیل منطقی وجود دارد، ولذا قرآن کریم بارها از مدعیان درخواست می کند جهت اثبات مدعایشان دلیل بیاورند: ( أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ ) انبیاء/24 [ آیا به جاى او خدایانى براى خود گرفته‏اند بگو برهانتان را بیاورید ] (وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ) بقره/111 [و گفتند هرگز کسى به بهشت درنیاید مگر آنکه یهودى یا ترسا باشد این آرزوهاى [واهى] ایشان است بگو اگر راست مى‏گویید دلیل خود را بیاورید ]

عقلی که ما خواهان آن هستیم عقل آزاد پیگیر حقایق و آزاد از اسارت وزنجیر تقلید، پیروی از گمانها و هوی است، چه ظن و گمان هیچ نفعی در بر ندارد و هوی نیز انسان را کور و کر می کند، واما عقل اسیر فلسفه ای مشخص، فرهنگ بشری ویا تقلید از گذشتگان گونه ای است که نمی توان بدان اطمینان کرد وتوانایی دست یافتن به شناختی درست ورسیدن به حقیقتی آشکار را داشته باشد. امام ابن الجوزی در این باره می گوید: بدان که مقلد در چیزیکه از آن دنباله روی نموده مورد اطمینان نیست، وتقلید منافع عقل را برباد می دهد، زیرا عقل برای تفکر واندیشیدن آفریده گشته که بسیار زشت ونکوهیده است کسی شمعی در دست داشته ولی آن را خاموش نموده ودر تاریکی راه رود. [2][2]

از نظر اسلام تقلید پیشینیان یا بزرگان وفرمانروایان ناپسند ونکوهیده می باشد: ( وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ ) بقره/170 [ و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید مى‏گویند نه بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ایم پیروى مى‏کنیم آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى‏کرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پیروى هستند] ]

( وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا ) احزاب/67 [ و مى‏گویند پروردگارا ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند ] بلکه اسلام پیروی از توده وهمگام شدن با ایشان بدون مراجعه به عقل وشریعت را ناپسند می شمارد، پیامبر بزرگوار ( ص ) در این زمینه می فرماید: [ شما فرصت طلب و ابن الوقت نباشید: بگویید: اگر مردم نیکوکار بودند ماهم نیکوکاری می نماییم واگر ستمکار بودند ستم می کنیم، بلکه خود را طوری پرورش دهید که اگر مردم نیکی کردند شماهم نیکی انجام دهید واگر بدکار بودند شما ستمکار نباشید ] [3][3]

بدترین حالت تقلید مذموم این است که از فلسفه ملتی دیگر تقلید نموده و – آگاهانه یا ناآگاهانه – جهان بینی وی را در باره ی دین، جامعه، خدا، انسان، دنیا وآخرت، شناخت وارزشها بپذیرید، وکسانی رهبری آن رابرعهده گیرند که شیفته دیگران شده وطوری شده باشند گو اینکه عقلشان را از دست داده اند. این آفت را در شیفته شدن گروهی از روشنفکران مسلمان گذشته به فلسفه یونان آزمودیم، چنان مغلوب آن شدند نه تنها به نقد وبررسیش نپرداختند که آنها را به عنوان اصل واسلام را فرع قرار دادند، هر کدام از عقاید وقوانین اسلام با آن سازگار بود پذیرفتنی وهر کدام مخالف بود مردود ویا به تأویلش می پرداختند گرچه تأویل بعیدی هم می بود. برخی از چیزهایی که نزدآنها جزو حقایق بود امروزه از نظر دانش آموزان مدارس ابتدایی نیز خرافات محسوب می گردد وعلوم جدید پرده از روی پوچیشان را برداشته است.

اعتبار فلسفه ادامه داشت تا اینکه حجة الاسلام امام محمد غزالی ( رح ) آمد وپوزه این بت بزرگ را به خاک مالید و باطل وبی اساس بودن گفته هایشان را در کتاب ارزشمند « تهافت الفلاسفة » آشکار نمود وفلسفه را با زبان فلسفه پاسخ داد. سپس شیخ الاسلام ابن تیمیه ( رح ) سربر آورد و مأموریت غزالی را کامل کرد، دیدگاههای فلاسفه وشاگردانشان را رد نمود، موضعگیری اسلام را با منطق فطرت روشن کرد و سرکشی عقل انسان را با اصول وضوابط وحیانی کنترل نمود، وکتابهایی در این زمینه تألیف کرد، مهمترین آنها کتاب: « درءتعارض العقل والنقل » است که در ده مجلد منتشر شد.

در دوران کنونی هم عقل اسلامی به آفتی دیگر یعنی بلای خانمان سوز مغلوب شدن بت تمدن تازه غرب گرفتار شده است، چراکه فلسفه وبینش وی راجع به زندگی وانسان اعم از فلسفه لیبرالیسم ومارکسیسم مغایر فلسفه وجهان بینی اسلام می باشد، هردو فلسفه مزبور مادی و غرق نفعگرایی بوده و ماده بر روح، دنیا بر آخرت ،عقل بر وحی و سودجویی بر ارزشهای اخلاقی چیره شده است، البته اگر به طور مطلق انکار روح وآخرت و وحی و اخلاق نگردد چنانکه مکاتب فلسفی مادیگرا همچون مکتب مارکسیسم اینگونه است. امروزه عده ای از همنژادیهای ما مغلوب وشیفته این تمدن گشته وهمچنان بدان خیره شده اند، از ما هم می خواهند از چارچوب شخصیت واقعی وپیشین خویش بیرون آمده و کاملا در رکاب آن حرکت نماییم، آنان به حدی شیفته و فریب تمدن غرب خورده اند که اگر غربیها وارد سوراخ سوسمار هم بشوند آنها نیز بدون تحقیق وتفحص وارد می گردند. آنهایی که بنده ایشان را « بردگان اندیشه غرب » نامیده ام و از ما هم می خواهند تمدن غرب را با خوب وبد، شیرین وتلخ ومحاسن ومعایبش بپذیریم وشخصیت، تمدن و پیشینه درخشان خویش را از دست بدهیم. ما امروزه از عقل انسان مسلمان می خواهیم خود را از قید وبند دنباله روی فلسفه غرب برهاند چنانکه خواستیم از دام تقلید شرق نیز فرار نماید. البته این نوع آزادی شایسته تر ومهمتر است چون مبلغین تقلید شرقی از ما هستند وما هم جزو آنانیم و مشترکات زیادی با هم داریم، ولی زمان، مشکلات و شرایط ما با ایشان ( غربیها ) تفاوت کامل دارد ودر این زمینه ها هیچ سنخیتی با هم نداریم.

ما از عقل اسلامی می خواهیم به اندیشیدن وبحث وبررسی پرداخته و از دام تقلید وتبعیت رهایی یابد، وجز در پرتو نصوص الهی که در حقیقت روشنگرند نه قید وبند ومحدود کننده عقل، به حرکت در نیاید: ( وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ) آل عمران/101 [ و هر کس به خدا تمسک جوید قطعا به راه راست هدایت‏شده است ] ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا ) نساء/174 [ اى مردم در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستاده‏ایم ] ما می بینیم برخی از بندگان نیکوکار اندیشیدن را عبادت پنداشته و عده ای گفته اند: تفکر یک ساعت بهتر از عبادت یک سال است. چرا نباید چنان باشد حال آنکه خداوند سبحان راجع در توصیف بهترین بندگان خویش می فرماید: ( الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ ) آل عمران/191 [ همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند [که] پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده‏اى منزهى تو ] چنانکه تأمل واندیشیدن در جهان آفرینش را واجب می دانند واجبی که خداوند بدان دستور داده است: (قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ) یونس/101 [ بگو بنگرید که در آسمانها و زمین چیست ] و (أَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ ) اعراف/185 [ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریسته‏اند ]

آنچه در ادیان دیگر راجع به کنار نهادن عقل از مسأله ایمان و گنجاندن ایمان در دایره وجدان وبی ارتباط دانستن آن به عقل انسان وجود دارد نزد ما مسلمانان اثری از آن به چشم نمی خورد. جای تعجب نیست که امثال این گونه تعابیر را نزد ایشان می بینیم: چشمانت راببند وسپس دنبالم بیا. بلکه برخی از فیلسوف هایشان گفته اند: به این چیز ایمان می آورم چون غیر معقول می باشد! مثل اینکه ایمان وعقل از نظر وی با هم قابل جمع نیستند. ما مسلمانان معتقدیم ایمان باید بر اساس علم ودانش پایه ریزی گردد تا انسان مسلمان از روی آگاهی وشناخت کامل به پروردگار وپیام آورش ایمان آورد، و بر شاهراه ایشان حرکت نماید، خداوند بلند مرتبه در این راستا می فرماید: ( وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ ) حج/54 [ و تا آنان که دانش یافته‏اند بدانند که این [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند و دلهایشان براى او خاضع گردد ] بنابر این علم به ایمان وایمان هم به خضوع وخشوع منجر می گردد، چنانکه فاءعاطفه در جمله[ فیؤمنوا و فتخبت ] بعد از جمله [ لیعلموا ] بر این ترتیب دلالت می نماید.

بزرگان جهان اسلام در این باره می گویند: ایمان شخص مقلد – یعنی به صورت تقلید مطلق – پذیرفتنی نیست وباید ایمان واعتقاد بر پایه دلیل وبرهان استوار باشد، گرچه نتواند به صورتی علمی از آن تعبیر نماید. ما هنگامیکه دانشجوی دوره دبیرستان دانشگاه « الازهر » بودیم این بیت کتاب « الجوهرة فی التوحید » را حفظ کرده بودیم که می گوید: اذ کل من قلد فی التوحید ایمانه لم یخل من تردید[4][4]

ما مسلمانان مشکل زد وخورد واختلاف میان عقل ووحی، یا حکمت وشریعت، یااندیشه وعقیده و یا دانش ودین را نداریم بلکه دین از دید ما علم وعلم دین به حساب می آید.یکی از اصول مقرر نزد ما اینکه محال است حقایق عقل با نصوص وحقایق شریعت تضاد وناهمگونی داشته باشند، زیرا حق هیچگاه با حق تعارض نخواهد داشت. واگر احیانا چنین چیزی پیداشد لابد تفسیر یا تأویلی دارد که موجب رفع تناقض می گردد. پژوهشگران وارسته جهان اسلام مانند امام الحرمین، غزالی، راغب اصفهانی، ابن رشد، این تیمیه، شاطبی، ابن الوزیر ودیگران این مسأله را مورد تأیید قرار داده اند. در اینجا کافی است به فرازهایی از گفته های گهربار امام غزالی در کتاب گرانبهای « إحیاء علوم الدین » اشاره نماییم که ایشان در کتاب مزبور به ترکیب علوم عقلی با علوم دینی ونقلی فراخوانده، نیاز به هر دوی آنها را روشن می نماید و تأکید می کند که نه عقل از نور وحی بی نیاز خواهد بود ونه وحی از نور عقل، بلکه آنها با یکدیگر نور اندر نوراند. غزالی می گوید: کسیکه طرفدار تقلید محض – همراه با کنار نهادن عقل به صورت کلی – جاهل و اکتفا کننده به عقل مجرد بدون تابش وحی فریب خورده است، پس هوشیار باش در زمره هیچ یک از آنها قرار نگیر و هر دو اصل را باهم جمع کن. چه علوم عقلی بسان غذا وعلوم شرعی همچون دارو هستند که شخص بیمار در صورت فقدان دارو با خوردن غذا آسیب می بیند، بیماریهای درونی نیز چنان اند وامکان ندارد آنها را جز با داروهای برگرفته از شریعت علاج نمود. [5][5]

غزالی جهت روشن شدن اصل قضیه برای عقل وشریعت مثالی می زند، عقل را به چشم سالم وبدور از آفات وبیماریها تشبیه نموده و قرآن را هم به خورشید نورافشان تشبیه می کند، که هیچ کدام از دیگری بی نیاز نخواهد بود مگر برای کسیکه در سیل حماقت وابلهی غرق شده باشد، نامبرده می گوید: آنکه از عقل روی گردان شده وبه نور قرآن اکتفا می نماید همانند کسی است که با پلکهای بسته به نور خورشید نگاه کند که تفاوتی میان او و فردی کور وجود ندارد، پس عقل همراه شرع نور اندر نور است، هرکه با یک چشم به یکی از آن دو نگاه کند به ریسمان فریب آویزان گشته است. [6][6]

بنابراین نمی توان عقل را دشمن شریعت ویا شرع را مخالف عقل خواند، وامکان ندارد شرع چیزی را ثابت نماید که عقل آن را محال دانسته ویا چیزی را نفی کند که عقل اثباتش نموده است، عکس این قضیه نیز چنین است. وهرگاه چنان چیزی مشاهده شد لابد از جاهل ونادانی نسبت به عقل یا شرع سرزده است.[7][7]

ما بسیاری از مسلمانان را به باد انتقاد می گیریم که عقول وافهامشان را در یخچالی گذاشته تا یخ زده وقدرت اندیشیدن را از خود سلب نموده اند، ولذا اراجیف وافسانه هایی میان ایشان رواج یافته و فهم ودریافت سنن وقوانین حاکم بر جهان آفرینش از میان آنان رخت بربسته است، و چیزهای را تحت عنوان « خوارق یا کرامات » پذیرفته اند که نه با عقل همخوانی دارند ونه دارای تأثیری در تربیت وپرورش جامعه می باشند، مانند آنچه شعرانی در کتاب« طبقات الصوفیة » راجع به خوارق کسانیکه آنها را اولیاء ودوستان مقرب الهی خوانده ذکر می کند، گواینکه نظام هستی بدون برنامه وحساب وکتاب پیش می رود.لذا جای تعجب نیست که مسلمانان سیر قهقرایی نموده ودیگران پیشرفت کردند، آنان ساکت ماندند ودیگران به حرکت افتادند وایشان آرام به خواب غفلت فرو رفتند ودیگران بیدار گشتند. حال آنکه قرآن مسلمانان را خردورز معرفی نموده وایشان را فرامی خواند تا به صورت جمعی وانفرادی خدا را بندگی کنند و آنگاه به تفکر واندیشیدن بپردازند، وبا صراحت هرچه تمامتر علیه آنهایی که عقل خود را تعطیل نموده و با مغز وفکر دیگران می اندیشند جبهه گیری کرده و کارشان را زشت وناپسند جلوه می دهد: ( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ ) مائده/104 [ و چون به آنان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش] بیایید مى‏گویند آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم ما را بس است آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند ]

بلکه بسیاری از دانشمندان کنونی جهان اسلام را می بینیم که سالیان درازی دانش دینی را فراگرفته ولی متأسفانه به خود اجازه نمی دهند جهت پیدا نمودن راه حل برای مشکلات ومعضلات شرایط و عصر خویش بیندیشند، باید حتما به مردگان وگذشتگان مراجعه کنند تا در باره مسائل ومشکلات موجود برایشان چاره جویی نمایند، که بسیاری اوقات هم پاسخی برای مسائل تازه را نزد ایشان نمی یابند. از این جا است که نه تنها توانایی اندیشیدن با مغز وعقل خود ندارند بلکه اگر کسی هم بیندیشد وبه درجه اجتهاد نائل آید از همه سو وی را زیر رگبار بیرحمانه نقد ونکوهش قرار داده، کاسه خشم خویش را برسرش فرو می ریزند واو را با تیرهای زهرآگینشان هدف قرار می دهند، بیچاره نیز تاب مقاومت را از دست داده و گاهی زخمی یا جان می دهد.

لازم است گفتمان کنونی ارزش وجایگاه عقل در دین را گوشزد نموده ومسلمانان را به بندگی مخلصانه خدا در سایه بکارگیری نیروی عقل در زمینه فهم دین ودنیا، آزاد کردن عقل از هر قید وبندی، پرواز در فضای پهناور هستی، گردش در تاریخ جهان و بهره گرفتن از هر حکمتی بدون در نظر گرفتن منبع وگوینده آن، فراخواند. قرآن کریم داستان فراگیری پسر نخستین آدم از کلاغی سیاه را برایمان بازگو می نماید: ( قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی ) مائده/31 [ گفت واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم ] وهمچنین داستان فراگرفتن سلیمان ( ع ) از شانه به سر بهنگام برگشتن پس از مدتی ناپدید شدن را برایمان بازگو می کند: ( فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ) نمل/22 [ گفت از چیزى آگاهى یافتم که از آن آگاهى نیافته‏اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده‏ام ] . در حدیثی آمده که یک نفر صحابی فائده آیة الکرسی را از خود شیطان فرا گرفت، پیامبر خدا ( ص ) خطاب به وی فرمود: او که دروغ گو است با تو راست گفته است.[8][8]

ارزیابی موضعگیری گفتمان معاصر در برابر ویژگی مزبور:

انکار نمی کنیم که یکی از آفات اکثر گفتمانهای دینیمان این است که دایره ی فعالیتهای عقل را بیش از حد گسترش داده اند، وبرخی هم اجازه فهم دین وزندگی را از عقل سلب نموده وهمه اعتمادش بر تقلید وتلقین می باشد، یعنی حق بررسی آموزه ها و گریختن از تنگنای تقلید پیشینیان را به وی نمی دهد بلکه زمام آن را به ایشان داده وچراغ پرفروغش را خاموش کرده و به قول ابن الجوزی در تاریکی راه می رود. در نتیجه سلب فرصت تحقیق وپژوهش از نیروی عقل مسائل پوچ وتوخالی به چارچوب فکر دینی هجوم آورده، گمراهیها میدان را از آن خود کرده اند ونهایتا این چرند وپرندها میان توده مردم رواج یافته وآنها را طوطی وار تکرار می نمایند.داستانهای دیو و شیطان صفتهایی که سوار بر مردم شده، زبانش را به کنترل در آورده و هرطور که اراده نماید وی را جهت می دهد میان مردم شایع گشته است و با کمال تأسف گروهی از خطبا وسخنرانان به آنها دامن داده و مردم نیز باور کرده اند. این امر از نظر اسلام که جایگاه انسان را بالا برده، خداوند وی را جانشین خویش قرار داده وهر چه در آسمانها وزمین است برایش مسخر نموده مردود وغیر قابل قبول می باشد. پس چگونه امکان دارد تا این حد وی را تحت کنترل پریها قرار داده باشد؟ حال آنکه قرآن ماجرای مسخر نمودن پری برای انسان را در داستان سلیمان ( ع ) برایمان بازگو می کند، ولی هیچگاه عکس این قضیه را خبر نداده است! خداوند متعال از زبان اهریمن بزرگ در روز آخرت به هنگام گفتگو با کسانیکه آنها را گمراه نموده است می فرماید: ( وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی ) ابراهیم /22 [ و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید ] واما مقصود از گرفتار شدن به دست شیطان که قرآن از زبان ایوب ( ع ) نقل می نماید: ( إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ) ص/41 [ آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد ]، مبتلا گشتن به وسوسه گر واپس رونده است که در سینه های مردمان به وسوسه می پردازند.

یکی دیگر از آن خرافات پدیده « علاج قرآنی » است که اخیرا میان مردم رواج یافته تا جاییکه می بینیم برخی مطبهایی نیز در این زمینه دایره نموده اند!! گواینکه چیزی را کشف کرده اند که مسلمانان در پیشرفته ترین دوران خود از آن غافل مانده اند، وپرده از روی موضوعی برداشته اند که یاران بزرگوار، تابعین و مردمان بهترین دوران از آن بی خبر بوده اند. در حالیکه اگر این روش درست می بود پیشینیان بیش از هر کس دیگری بدان می پرداختند. اگر مسلمانان این راه را می پیمودند ساختمان محکم واستوار دانش پزشکی در شکوفایی تمدنشان جایی نداشت ، دانشی که مردم اروپا از آن یادگرفتند، نوشته های مسلمانان در این زمینه مرجع همه مردم بود وبسیاری از ابر مردان همچون: فخر رازی، ابن رشدحفید، ابن النفیس ودیگران به تخصص در عرصه دانش پزشکی وعلوم دینی شهرت یافتند.

پیامبر بزرگوار اسلام ( ص ) بود که پایه های فکری دانش پزشکی استوار بر سنن وقوانین الهی در زمینه اسباب ومسببات را بنیان نهاد، چه خودش با داروهایی مادی به معالجه پرداخت، یارانش را بدان دستور داد، به برخی از اصحاب فرمان داد جهت معالجه بیماریها پیش پزشک مشهور « حارث بن کلده ثقفی » بروند واعلام کرد: خداوند متعال برای هر دردی دوایی نیز فروفرستاده است، هرکه در آن باره تخصص داشته باشد می داند وهر که هم فاقد توانایی باشد از آن سر در نمی آورد.

از ایشان راجع به داروهای مورد استفاده سؤال شد که آیا نقشه از پیش تعیین شده خداوند ( قدر ) را تغییر می دهند؟ در پاسخ فرمودند: [خود داروها نیز جزو آن طرح ونقشه اند ] یعنی ایشان گره ارتباط آنها با موضوع قدر را که فهم آن برای بسیاری از مردم دشوار می نماید، گشودند، وروشن ساخت که دارو هم مانند بیماری جزو نقشه وطرح پیشین خداوند به شمار می آید، بنابر این ما نقشه الهی را با خود همان نقشه پاسخ می دهیم.

آن دسته که معتقد به پدیده علاج قرآنی هستندامثال این آیه را مورد استناد قرار می دهند که می فرماید: ( وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ) اسراء/82 [ و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‏کنیم ] حال آنکه این امر مربوط به شفای بیماریهای مادی ومحسوس نمی باشد بلکه مقصود از آن معالجه وشفای بیماریهای روانی، فکری و معضلات ومشکلاتی است که گریبانگیر جوامع وملل مختلف شده و از آنها رنج می برند، یعنی خداوند حکیم ومهرورز به وسیله قرآن عقاید، ارزشهای اخلاقی و قوانین و رهنمودهای روشنگر را به مردم ارائه می دهد، ولذا می فرماید: ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ) یونس/57 [ اى مردم به یقین براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سینه‏هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است ] پس این آیه آیه پیشین را مقید نموده وروشن می کند که قرآن شفای بیماریهای فکری، روانی و اجتماعی می باشد که امام غزالی آنها را « مهلکات » نامیده است.

حساب باز نکردن برای نیروی ارزشمند وسرنوشت ساز عقل در گفتمان دینی جز پذیرش خرافات ورایج گشتن آنها میان توده مردم مانند افراط در تفسیر بسیاری از پدیده ها به مسأله افسون و کردار افسونگران که در زمینه بغض ودوستی وایجاد اتفاق واز هم پاشیدگی دارای تأثیر می باشد، چیز دیگری در بر ندارد. وهمچنین مانند تفسیر همه گرفتاریهاوبیماریهای وارد آمده بر سر انسان به رشک بردن یا چشم زخم که آدمی را وارد گور و شتر را به دیگ می اندازد.

این گونه عقاید انسان را از کاویدن وپیگیری علل وعوامل واقعی مشکلات باز داشته ونمی گذارند بر اساس قوانین مقرر وتغییر ناپذیر نظام آفرینش که از جانب خداوند سبحان تعیین گشته اند به معالجه وبررسی آنها پرداخت.







ادامه دارد...




پاورقی‌ها
--------------------------------------------------------------------------------

[1] حاکم ازابوالدرداء وبزار نیز روایت نموده است.

[2] تلبیس ابلیس ص 81

[3] ترمذی از حذیفه روایت نموده وگفته حدیث جزو احادیث حسن غریب است.

[4] چون هر کس در زمینه توحید تقلید نماید ایمانش خالی از تردید وگمان نخواهد بود.

[5] الإحیاء ( 3/17 ) چاپ دار المعرفه.

[6] مقدمه کتاب: الاقتصاد فی الاعتقاد.

[7] الامام الغزالی بین مادحیه وناقدیه ص/42-43

[8] بخاری از ابوهریره روایت می کند.